سروشسروش، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بزرگ شدن پسرمان

تشکر ویژه از خاله کتی

سروشم بزرگتررین شانسی  که من آوردم این بود که خالت همسایه ما بود دست خالت واقعاً درد نکنه تو روزایی که من واقعا به کمک احتیاج داشتم خالت هر روز به ما سر میزد و یه سری از کارای تو رو انجام میداد بزرگ شدی یادت نره ازش تشکر کنیا مثلا همین دیروز خالت ناخن هایت را گرفت و از همه مهمتر استاد بغل کردن توئه ایشالا منم بتونم زمانی که نینیش به دنیا اومد کمکی بهش بکنم
15 آبان 1391

گذشت سریع زمان و اومدنت

پسر گلم زمان اینقدر زود گذشته که باورم نمیشه چند ماهیه به وبلاگت سر نزدم دوران آخری که تو پیش خودم بودی خیلی زود گذشت البته چند روز آخر خیلی اذیت شدم و یه بار من و بابایی خیلی ترسوندی چون فکر کردیم زود تر می خوای بیای این دنیای پر هیاهو رو بببینی . بلاخره 2 مهر شد و قرار شد توی اون روز تو بیمارستان میلاد توسط دکتر بهین آئین به دنیا بیای همه چی عالی بود و منم منتظر دیدن صورت ماهت بودم اما همه چی اونطور که فکر میکردم نشد ساعت 8 صبح به دنیا اومدی و لی من تازه بعد الظهرش بعد کلی غصه خوردن دیدمت  آخه تورو بستریت کردن و 5 روزی مهمون بیمارستان بودی اون روزا به من و باباییت خیلی سخت گذشت اینقدری که من دردهای خودم رو فراموش کرده بودم و اون روزه...
10 آبان 1391
1